فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
 

 پخش صوت   
   دان لود    

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 ((( توجه: آدرس منابع ذکر شده، از نرم‌افزار مکتبة اهل بيت (عليهم السلام) مي‌باشد )))

 

استاد حسيني قزويني

بنده قبل از اين که سوالات را بشنوم و به حول و قوه إلهي پاسخ عرض کنم، چند نکته‌اي را خدمت بينندگان عرض کنم:

نکته اول:

از اين که هفته گذشته به خاطر کسالت شديدي که بنده داشتم، برنامه پخش مستقيم، تعطيل شد و عزيزاني از داخل و خارج، زنگ زده بودند و علت را پرسيده بودند، من از همه پوزش مي‌طلبم.

نکته دوم:

در يکي از ماهواره‌ها، آن فرد معلوم الحال، هر شب، رکيک‌ترين عبارات و وقيح‌ترين سبٌ‌ها و ناسزاها را به صاحت مقدس حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) و مراجع عظام تقليد نثار مي‌کند که البته، خودش و معتقداتش، زيبنده آن ناسزاها هست.

در دو سه شب قبل ديدم که يک بنده خدايي زنگ زد و گفت:

آقايان شيعيان، به ويژه آقاي قزويني، هر وقت روايتي درباره اهل بيت (عليهم السلام) مطرح مي‌کنند، از کتاب‌هاي ما مطرح مي‌کنند و در کتب‌شان، يک روايت هم در فضائل اهل بيت (عليهم السلام) ندارند. من به قزويني و طرفدارانش، يک سال فرصت مي‌دهم که يک روايت در فضيلت اهل بيت (عليهم السلام) در کتاب‌هاي روائي خودشان پيدا کنند.

در اينجا عرض مي‌کنم که من در همان لحظه، شايد در دو دقيقه، کلمه «اهل بيت، اهل البيت، اهل بيتي» را در کتاب‌هاي روائي شيعه، جستجو کردم، ديدم که فقط در کتاب کافي آقاي کليني (ره)، 322 روايت و در بحار الأنوار آقاي علامه مجلسي، 3251 روايت در فضائل اهل بيت (عليهم السلام) آورده است. در جوامع روائي شيعه مانند کتب اربعه و بحار الأنوار و مستدرک الوسائل را جستجو کردم، ديدم با توجه به مکرراتش، 16261 روايت در منابع خودمان، در رابطه با اهل بيت (عليهم السلام) روايت داريم.

اگر ما در بحث‌هاي خودمان يا بزرگان‌مان مانند علامه اميني (ره)، علامه حلي (ره)، سيد مرتضي (ره) و شيخ مفيد (ره) در بحث‌هاي خودشان به کتاب‌هاي اهل سنت استناد مي‌کنند؛، به خاطر اين است که به شما ثابت کند، حقانيت اهل بيت (عليهم السلام)، علاوه بر اين که در کتب شيعه آمده، در کتب شما اهل سنت هم به وفور آمده است. اگر کتاب‌هاي شيعه مورد قبول شما نيست، کتاب‌هاي خودتان را اگر مورد قبول قرار بدهيد، حقانيت ائمه (عليهم السلام) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و مذهب شيعه، در کتاب‌هاي خود شما هم آمده است.

با اين که لحن اين عزيزان، لحن دور از ادب بوده، احترامش مي‌گذاريم، ولي ايشان که مي‌گويد يک‌سال فرصت مي‌دهيم، بنده در دو دقيقه اين آمار را براي ايشان آماده کردم و اگر خواستند، تقديم مي‌کنم.

نکته سوم:

قضيه ضرب و شتم شيعيان در کنار قبرستان بقيع و در کنار حرم مطهر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، يک فاجعه اسفناکي بود که تاريخ، قطعا آن را فراموش نخواهد کرد که منجر به شهادت و زخمي شدن بعضي‌ها شد. الان هم عده زيادي در گوشه زندان‌هاي سعودي هستند. ما از مسئولين عربستان سعودي و ديگر کشورها، همانطوري که مراجع عظام تقليد هم در اين زمينه صحبت کردند و بيانيه دادند، تقاضا مي‌کنيم که نگذارند وهابيت، حرمين شريفين را جولانگه خودشان قرار بدهد. ما 57 کشور اسلامي داريم. اگر چنانچه بخواهند عدالت رعايت شود، بايد تمام اين 57 کشور، نماينده‌اي را معين کنند براي اداره امور فرهنگي مدينه منوره و مکه مکرمه. البته اين قضايا تازگي ندارد و مختص به شيعيان نيست و نسبت به ساير عزيزان مسلمان هم برخوردهاي نادرستي دارند.

نکته چهارم:

در مورد قضيه جناب مفتي اعظم عربستان سعودي شيخ عبدالعزيز بن عبد الله آل شيخ از نواده‌هاي بنيانگذار وهابيت - محمد بن عبد الوهاب - است. با اين که خودم در سال 1383 با ايشان ديداري در طائف داشتم، برخلاف بن‌باز که يک آدم تندي بود، ايشان را آدم متين و مؤدب و خوش برخورد يافتم. ما بارها در سخنان خود گفتيم و در همين شبکه سلام هم اعلام کرديم که فلسفه پيدايش وهابيت، احياء سنت دودمان بني‌اميه بوده است. وهابيت به وجود آمده‌اند تا شعار بني‌اميه را بتوانند در جامعه، احياء کنند. شايد اين براي بعضي‌ها، مقداري تصوٌر و هضمش دشوار باشد، ولي اين سخني که جناب مفتي اعظم عربستان سعودي بيان کردند و رسما اعلام کردند:

بيعة يزيد بن معاويه بيعه شرعية أخذها أبوه له في حياته فبايعه الناس.

بيعت يزيد، يک بيعت شرعي بود که پدرش از مردم گرفت و همه، تن به بيعت او دادند.

من از همه اهل سنت در سراسر جهان - حضرات حنفي‌ها، شافعي‌ها، حنبلي‌ها و مالکي‌ها - تقاضا دارم تعبيري را که جناب مفتي اعظم به نام اهل سنت و جماعت به کار برده، اگر قبول ندارند، رسما تکذيب کنند که گفت:

أهل السنة و الجماعة عقيدتهم وجوب الإنقياد لمن بويع ... وجب علي الجميع السمع و الطاعة له و حرم الخروج عليه، حرم الخروج للحسين رضي الله عنه و أرضاه ... .

اهل سنت و جماعت، بر اين عقيده هستند که چون مردم با يزيد بيعت کردند و او را اميرالمؤمنين و خليفة الرسول و خليفه شرعي دانستند و بر تمام مسلمانان واجب بود که از يزيد اطاعت کنند و دستورات او را اجراء کنند. هر گونه خروج عليه يزيد حرام بود. قيام و خروج امام حسين (عليه السلام) عليه يزيد، خلاف شرع و حرام بود.

ايشان اين عبارت را از قول اهل سنت و جماعت نقل مي‌کند که ما مي‌دانيم اهل سنت و جماعت از يزيد و عملکرد يزيد، مبرٌا هستند و هرگونه لعن خودشان را همه روزه، نثار يزيد بن معاويه مي‌کنند که در سه سال حکومتي که داشت، در سال اول، فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - سيد الشهداء - و اهل بيتش را به شهادت رساند و در سال دوم، مدينه منوره را براي سپاهيانش مباح کرد و در سال سوم، خانه خدا را به آتش کشيد.

آقاي مفتي اعظم که مي‌گويد ما عقيده‌مان بر اين است که يزيد، خليفه شرعي است و قيام در برابر او حرام است، جناب ذهبي - از استوانه‌هاي اهل سنت که آدم کوچکي هم نيست - وقتي در کتاب سير أعلام النبلاء، ج4، ص37 به يزيد مي‌رسد، مي‌گويد:

و كان ناصبيا فظا غليظا جلفا، يتناول المسكر و يفعل المنكر.

يزيد، يک آدم ناصبي و تندخو و جِلْف بود و هميشه شراب مي‌نوشيد و منکرات را انجام مي‌داد.

طبق صريح صحيح مسلم، ناصبي کسي است که نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) بغض داشته باشد و اهل آتش جهنم و منافق هستند. در نفاق نواصب، شکي نيست.

من معمولا در اين سي و دو سه ماهي که در خدمت عزيزان بيننده شبکه سلام بودم، معمولا نهايت ادبيات را، حتي نسبت به بدترين افرادي که اهل سنت به او عقيده دارند، رعايت کردم و احترامشان را بر خود لازم دانستم. ولي درباره يزيد، ناگزيرم اين تعبيري را که بزرگان اهل سنت در اين زمينه آورده‌اند، را صراحت بگويم:

آقاي عبدالملک - از بزرگان دودمان بني‌اميه - وقتي مي‌خواهد درباره يزيد صحبت کند، اين تعبير را دارد:

لا أداوي أدواء هذه الأمة إلا بالسيف و لست بالخليفة المستضعف يعني عثمان و لا الخليفة المداهن يعني معاوية و لا الخليفة المأبون يعني يزيد

من که خلافت را به دست گرفتم، چيز ديگري جز شمشير، بر بالاي سر ملت قرار نخواهم داد. همانند عثمان، خليفه مستضعف نيستم و همانند معاويه، حيله‌گر نيستم و همانند يزيد، أبنه‌اي نيستم.

تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص325 - البداية و النهاية لإبن كثير، ج9، ص77 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج37، ص135

وقتي يک خليفه أموي، يزيد را آلوده به عمل شنيع مفعوليت در لواط معرفي مي‌کند، آيا زيبنده است که ما از او به عنوان خليفه شرعي نام ببريم؟!!!

جناب آقاي مفتي اعظم که اين‌همه در صحبت‌هاي خود که چند روز قبل داشتند، گفتند:

احترام صحابه واجب است و هرگونه جسارت به صحابه، گناه نابخشودني است.

مگر به دستور خود يزيد، در مدينه، 700 نفر از صحابه را در واقعه حرّه به قتل نرساندند؟

اين، عبارت ابن کثير دمشقي سلفي است که از مدائني نقل مي‌کند و مي‌گويد:

سئلت الزهري: کم کان القتلي يوم الحرة؟ قال: سبعمائة من وجوه الناس من المهاجرين و الأنصار.

در حمله نماينده يزيد به مدينه، چه تعدادي کشته شدند؟ گفت: 700 نفر از صحابه از مهاجرين و انصار.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص242

آيا زيبنده است براي مفتي اعظم عربستان سعودي و بزرگ مرد ديني وهابيت که بيايد از همچنين مردي تعبير به خليفه مشروع بکند؟!!!

همين آقاي ابن کثير دمشقي در البداية و النهاية، ج8، ص241 نقل مي‌کند از هشام بن حسان و مي‌گويد:

در حمله لشکر يزيد به مدينه، سه شبانه ‌روز، ناموس مردم و زن و بچه مردم را براي سپاهيانش مباح اعلام کرد.

در تاريخ، وحشي‌ترين ارتش‌هاي دنيا، همچنين کاري نکردند. جنايت‌کارترين انسان‌ها، همچنين برنامه‌اي را در تاريخ انجام ندادند.

ولدت ألف امرأة من أهل المدينة بعد وقعة الحرة من غير زوج.

هزار زن که به صورت نامشروع و با تجاوز به عنف لشکريان يزيد حامله شده بودند، بچه‌هاي نامشروع به دنيا آوردند.

آيا زيبنده است براي مفتي اعظم عربستان سعودي که از همچنين فردي دفاع کند؟!!!

ايشان جمله زيبائي داشت - و خيلي عالي بود و ما اين را به فال نيک مي‌گيريم که اينها با اين صحبت‌هايشان، ماهيت خود را نشان دادند و دنيا هم فهميد که اينها دنبال إحياء چه تفکري هستند - و گفت:

پدر ايشان در زمان خودش از مردم بيعت گرفت و مردم هم بيعت کردند.

من يک جمله‌اي را - که مورخان بنام اهل سنت آورده‌اند، مانند طبري و ابن اثير و ديگران - درباره معاويه عرض کنم:

حسن بصري - از فقهاي بزرگ اهل سنت - مي‌گويد:

اربع خصال کن في معاويه لو لم يکن فيه الا واحده، لکانت موبقه:

1. أخذه الخلافة بالسيف من غير مشاورة و في الناس بقايا الصحابة و ذوو الفضيلة  2. استخلافه ابنه يزيد و كان سكيرا خميرا، يلبس الحرير و يضرب بالطنابير  3. ادعاؤه زيادا و قد قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : الولد للفراش و للعاهر الحجر 4. قتله حجر بن عدي و أصحابه، فيا ويلا له من حجر و أصحاب حجر.

در معاويه چهار ويژگي بود که اگر يکي از آنها در او بود، کافي بود که او را به هلاکت برساند و نابود کند:

1- خلافت را به زور، تصرف کرد؛ با اين که در ميان مردم، شخصيت‌هاي برجسته و با فضيلتي از صحابه حضور داشتند. 2- پسرش يزيد را به زور، خليفه مردم کرد؛ با اين که يزيد، يک آدم شراب‌خوار و مست بود و کسي بود که لباس حرير مي‌پوشيد و ساز و آواز گوش مي‌داد. 3- معاويه، زياد را به خودش متصل کرد و او را فرزند خود قرار داد و اين خلاف شريعت است. 4- امثال حجر بن عدي و اصحاب او را به شهادت رساند.

معاويه، فرداي قيامت در برابر شهادت حجر بن عدي و اصحابش، محکمه پرغوغايي خواهد داشت.

الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص487 - تاريخ الطبري، ج4، ص208 - تاريخ ابو الفداء، ج1، ص186- محاضرات راغب اصفهاني، ج2، ص214 - النجوم الزاهرة، ج1، ص141

خب، اين نکاتي که ما عرض کرديم، نشان مي‌دهد که جناب مفتي اعظم و سرسلسله‌جنبان وهابيت و بزرگ تئورسين و نظريه‌پرداز وهابيت، به دنبال إحياء چه تفکري هستند؟

* * * * * * *

آقاي اميري

دنباله بحث جلسه قبلي را ادامه مي‌دهيم که درباره مسئله تقليد بود. يکي از سوالات مهمي که ما داريم اين است:

آيا از صحابه، کساني بودند که در مورد تقليد، صحبت يا سخني گفته باشند يا خير؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با تقليد، در جلسه گذشته، از ائمه اربعه اهل سنت نقل کرديم که اينها نه تنها دستور تقليد از خودشان را نداده‌اند، بلکه از هرگونه تقليد از ديگران هم منع و نهي کردند.

اما در رابطه با صحابه، جناب إبن عبد البر نقل مي‌کند از آقاي عبد الله بن مسعود - صحابي جليل القدر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - که فرمود:

لا يكونن أحدكم إمعة. قيل و ما الإمعة؟ قال: الذي يقول أنا مع الناس.

از کساني نباشيد که همواره دنباله‌رو مردم است.

جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص114 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص180 - المعجم الكبير للطبراني، ج9، ص153 - الفايق في غريب الحديث للزمخشري،ج1، ص51 - الإحكام لإبن حزم، ج6، ص859 - لسان العرب لإبن منظور، ج8، ص4

ألا لا يقلدن أحدكم دينه رجلا فان آمن آمن و إن كفر كفر.

هيچ‌کدام از شماها در دين خودش از افراد ديگر تقليد نکند؛ چون اگر او مؤمن شد، شما هم مؤمن مي‌شويد و اگر کافر شد، شما هم کافر مي‌شويد.

مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص180 - جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص114 - المعجم الكبير للطبراني، ج9، ص152 - أضواء البيان للشنقيطي، ج7، ص311 - السنن الكبرى للبيهقي، ج10، ص116 - الإحكام لإبن حزم، ج6، ص821

ابن قيّم جوزيه - شاگرد بزرگ ابن‌تيميه و بزرگ ناشر افکار او - مي‌گويد:

وقد صحّ عن ابن مسعود إن نهي عن التقليد.

روايت صحيحي از ابن مسعود رسيده که از تقليد، نهي کرده است.

همچنين از جناب معاذ بن جبل - متوفاي 18 هجري - نقل مي‌کنند که گفت:

اما العالم فإن اهتدي فلا تقلدوه دينکم

اگر چه يک عالم به مرحله بالاي علم و هدايت رسيده باشد، در مسائل ديني از او تقليد نکنيد.

جامع بيان العلم وفضله لإبن عبد البر، ج2، ص111 - الإحكام لإبن حزم، ج6، ص884

آقاي ابن حزم مي‌گويد:

رحم الله معاذا لقد صدع بالحق و نهى عن التقليد في کل شئ.

خداوند، معاذ را رحمت کند که همواره فريادش به حق بود و از تقليد از هر چيزي نهي مي‌کرد.

ملخص إبطال القياس و الرأي، ص65

* * * * * * *

آقاي اميري

آيا در ميان علماي بزرگ اهل سنت، کساني بوده‌اند که از مذهبي به مذهب ديگر منتقل شوند؟

استاد حسيني قزويني

بنده در اطلاعيه‌اي که در جوابيه مولوي عبد الحميد - امام جمعه زاهدان که اعتراض کرده بود به جناب آقاي دکتر تيجاني و جناب آقاي دکتر عصام العماد که تقريبا صدا و سيما را مورد مناقشه قرار داده بود که چرا از افرادي که از مذهب اهل سنت به شيعه گرويده‌اند، مصاحبه مي‌کنيد - مواردي را اشاره کرده‌ام.

جناب آقاي مناوي - از شخصيت‌هاي برجسته اهل سنت - آمار مفصلي از شخصيت‌هاي برجسته بزرگ اهل سنت در اين زمينه مي‌دهد و مي‌گويد:

و قد انتقل جماعه من المذاهب الأربعه من مذهبه لغيره منهم:

عبد العزيز بن عمران كان مالكيا فلما قدم الإمام الشافعي رحمه الله تعالى مصر تفقه عليه و أبو ثور من مذهب الحنفي إلى مذهب الشافعي و ابن عبد الحكم من مذهب مالك إلى الشافعي ثم عاد و أبو جعفر بن نصر من الحنبلي إلى الشافعي و الطحاوي من الشافعي إلى الحنفي و الإمام السمعاني من الحنفي إلى الشافعي و الخطيب البغدادي و الآمدي و ابن برهان من الحنبلي إلى الشافعي و ابن فارس صاحب المجمل من الشافعي إلى المالكي و ابن الدهان من الحنبلي للحنفي ثم تحول شافعيا و ابن دقيق العيد من المالكي للشافعي و أبو حيان من الظاهري للشافعي.

عبد العزيز بن عمران، مالکي مذهب بود و شافعي مذهب شد. أبو ثور، حنفي مذهب بود و شافعي مذهب شد. ابن عبد الحكم، مالکي مذهب بود و شافعي مذهب شد و باز برگشت مالکي مذهب شد. أبو جعفر بن نصر، حنبلي مذهب بود و شافعي مذهب شد. طحاوي، شافعي مذهب بود و حنفي مذهب شد. إمام سمعاني، حنفي مذهب بود و شافعي مذهب شد. خطيب بغدادي و آمدي و ابن برهان، حنبلي مذهب بودند و شافعي مذهب شدند. ابن فارس، شافعي مذهب بود و مالكي مذهب شد. ابن دهان، حنبلي مذهب بود و حنفي مذهب شد و سپس شافعي مذهب شد. ابن دقيق العيد، مالكي مذهب بود و شافعي مذهب شد. أبو حيان ظاهري، مذهب بود و شافعي مذهب شد.

فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج1، ص273

خود آقاي ذهبي در مختصر تاريخش آمده که:

مبارک بن مبارک، حنفي مذهب بوده و بعد برگشت به مذهب حنبلي.

در کتاب ذيل تاريخ بغداد آمده است:

و كان حنبليا ثم انتقل إلى مذهب الشافعي.

عمر بن عبد الله بن أبي السعادات، حنبلي مذهب بوده و سپس شافعي مذهب شد.

ذيل تاريخ بغداد لإبن النجار البغدادي، ج5، ص57

معجم المطبوعات العربية، ج1، ص10، تغيير مذهب جناب سيف الدين آمدي - متوفاي 631 هجري - را از مذهب حنبلي به مذهب شافعي نقل مي‌کند.

آقاي ابن کثير دمشقي در البداية و النهاية، ج21، ص189 و آقاي سمعاني در الإنساب، ج3، ص298 تعدادي از بزرگان و علماي اهل سنت را نقل مي‌کند که از مذهبي به مذهب ديگر برگشتند.

نکته جالب اينجاست که در شذرات الذهب - که يکي از کتاب‌هاي معتبر از ديدگاه عزيزان اهل سنت است - انگيزه اين انتقال‌ها را عمدتا به خاطر مسائل دنيوي مي‌داند. حتي مي‌گويد:

و تحول کثير من الشافعية إلي الحنفية لأجل الدنيا.

تعدادي زيادي از شافعي‌ها که حنفي مذهب شدند، به خاطر دنيا بود.

به اين خاطر بود که:

الأمير يلبغا بن عبد الله الخاصكي الناصري كان يتعصب لمذهب أبي حنيفة و يعطي لمن تحول إليه العطاء الجزيل.

آقاي امير يلبغا نسبت به مذهب ابو حنيفه تعصب داشت و کسي که به مذهب حنفي بر مي‌گشت، جوايز زيادي به او مي‌داد.

در شذرات الذهب، جلد 5، صفحه 267 درباره آقاي ابوبکر بغدادي مي‌گويد:

إنه تحول إلى الشافعي لأجل الدنيا.

به خاطر دنيا، شافعي مذهب شد.

چون:

كان أبو المظفر يوسف بن فرغلي سبط ابن الجوزي حنبليا، نقله الملك المعظم إلى مذهب أبي حنيفة.

بعضي از أمراء و حکّام و سلاطين مي‌آمدند به خاطر تشويق مردم به يک مذهب، پول در اختيار افراد قرار مي‌دادند و يا به خاطر منصب قضاوت و غيره، مذهب افراد را تغيير مي‌دادند.

جالب اين است که در المنتظم آقاي ابن جوزي - از کتاب‌هاي معتبر اهل سنت - جلد10، صفحه 106، ابو زرعه نقل مي‌کند:

قلت مرة لشيخنا البلقيني ما يقصر بالشيخ تقي الدين السبکي عن رتبة الأجتهاد و قد استکمل الآلة؟ فسكت البلقيني. ثم قلت: ما عندي أن الامتناع عن ذلك إلا للوظائف التي قررت للفقهاء على المذاهب الأربعة.

با اين که تقي الدين سبکي، از شخصيت‌هاي برجسته است و به مرتبه اجتهاد رسيده، چگونه است که ايشان تقليد مي‌کند؟ بلقيني ساکت شد. گفتم: به خاطر اين که اجرها و پاداش‌ها و حقوق‌هايي براي افراد در نظر گرفته شده که اگر به فلان مذهب برنگردند، اين هدايا را نمي‌توانند بگيرند و يا منصب قضاوت و حکومت را نمي‌توانند تصدّي کنند.

المنتظم لإبن جوزي، ج10، ص106 - فقه السنة للشيخ سيد سابق، ج1، ص13

اينگونه قضايا در طول تاريخ بوده است و علماي اهل سنت از مذهبي به مذهب ديگر و چه بسا از اهل سنت به شيعه برمي‌گشتند. تقاضايي که من از عزيزان اهل سنت دارم اين است:

از انتقال يک فردي مانند دکتر تيجاني يا ديگر عزيزي به مذهب شيعه - اگر مذهب شيعه را واقعا از مذاهب رسمي و اسلامي مي‌دانند - ناراحت نشوند و چه تفاوتي است بين اين که يک آقايي از مذهب حنفي برگردد و حنبلي شود و از شافعي برگردد و حنفي شود يا حنفي برگردد و شيعه شود؟ اين قضايايي است که آقايان، تحقيق مي‌کنند و نتيجه تحقيق‌شان هرچه هست، فرداي قيامت، پاسخگوي آن هستند.

* * * * * * *

آقاي اميري

در چند سال اخير، شاهد يک سري مشکلاتي در کشورهاي اسلامي بوديم مانند تکفير عده‌اي عده ديگر را. البته مي‌دانيم که ما مورد تکفير وهابيت قرار گرفته‌ايم و آنها ما را کافر مي‌دانند.

آيا در ميان علماي بزرگ اهل سنت، کساني بوده‌اند که علماي ديگر فرقه‌ها را - غير از مکتب اهل بيت (عليهم السلام) - تکفير بکنند؟

استاد حسيني قزويني

بنده در کتاب وهابيت از منظر عقل و شرع، چاپ هفتم، ص186 مفصّل، رواياتي را از صحيح بخاري و صحيح مسلم و معجم كبير طبراني و ديگر کتب ذکر کرده‌ام که نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از تکفير افراد نهي کرده است و حتي فرمود:

لا يرمي رجل رجلا بالفسوق و لا يرميه بالكفر إلا ارتدت عليه، إن لم يكن صاحبه كذلك.

اگر کسي فردي را تکفير کند و آن فرد، شايستگي تکفير را نداشته باشد، آن تکفير به خود تکفير کننده برمي‌گردد.

صحيح البخاري، ج7، ص84 - مسند احمد، ج5، ص181 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص73 - فتح الباري لإبن حجر، ج10، ص388

در روايت ديگر آمده است:

من أكفر أهل لا إله الا الله فهو إلى الكفر أقرب.

کسي كه گوينده لا إله إلا الله را تکفير کند، او خودش به کفر نزديک‌تر است از آن شخص.

المعجم الكبير للطبراني، ج12، ص211 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص106

اما اين که آقايان اهل سنت نسبت به ديگر فرق و علماي خودشان هم تکفير دارند يا نه، نکته زيبائي است که تقاضا دارم از بينندگان عزيز که به اين عرائض بنده و آدرس‌هايي که از کتب مي‌دهم دقت کنند. به تعبير يکي از بزرگان اهل سنت رشيد محمد رضا:

يکي از مصيبت‌هاي بزرگي که جامعه اسلامي ما در طول تاريخ گرفتار آن بوده، اين است که هر فرقه، فرقه ديگر را تکفير مي‌کند و او را کافر مي‌داند.

مثلا جناب احمد بن حنبل - رئيس حنابله و امام حضرات وهابيت - در قضيه فتنه قرآن مي‌گويد:

من زعم أن القرآن مخلوق فهو جهْمي كافر و من لم يكفّر هؤلاء القوم كلهم فهو مثلهم.

هر کس گمان کند که قرآن، مخلوق است و مانند خدا، ازلي نيست، كافر است و هر کس اينها را تکفير نکند، او هم كافر است.

طبقات الحنابلة لإبن أبي يعلي، ج1، ص29

همچنين مي‌گويد:

من قال لفظه بالقرآن مخلوق فهو جهْمي مخلد في النار خالدا فيها.

هر کس بگويد الفاظ قرآن، مخلوق هستند، او مرتد است و مخلّد در آتش جهنم است.

خب، آقايان ببينند که جمهور اهل سنت - مالکي‌ها و شافعي‌ها و حنفي‌ها - غالبا قائل به «خلْق قرآن» هستند. يکي از بزرگان اهل سنت عربستان سعودي تعبيري دارد و مي‌گويد:

اگر اين عبارت احمد بن حنبل را ملاک قرار بدهيم، بايد بگوييم که 90٪ مسلمانان اهل آتش جهنم هستند و کافرند. چون قائل به «خلْق قرآن» هستند.

يعني اگر نستجير بالله کسي بگويد که قرآن، همانند ذات أقدس ربوبي قديم و ازلي نيست چنين كسي را بايد قائل به كفرش شويم.

چند روز قبل که داشتم مطالعه مي‌کردم، چيز جالبي ديدم. اگر بنا شد که چند جلسه‌اي درباره معاويه از کتاب‌هاي اهل سنت بحث کنيم، در آنجا اشاره خواهم کرد. ديدم سوال کردند که معاويه چطور آدمي است و ... ٰ مي‌گويد که معاويه کاتب وحي است. وحي، قديمي و ازلي است و معاويه هم مرد ازلي است.

حالا، اين چه صيغه‌اي است، ما نفهيميدم. ان شاء الله در جاي خود، به اين قضايا هم خواهيم رسيد.

خود ابن‌تيميه صراحت دارد:

من قال مخلوق فهو كافر، عليه لعائن الله و ملائكة و الناس أجمعين.

هر كس بگويد قرآن، مخلوق است، كافر است. لعنت خداوند و ملائكه و مردم بر او باد.

درأ التعارض، ج2، ص96

از طرف ديگر، مي‌بينيم که آقاي ابو حاتم بن خاموش - حافظ ري که ذهبي درباره او مي‌گويد:

المحدث الامام.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج17، ص624 - تاريخ الإسلام للذهبي، ج29، ص303

کلمه الامام، بالاترين تعبير و تفضيل براي يک بزرگ است که آقايان اهل سنت به کار مي‌برند و معادل شيعي آن، همان آيت الله العظمي يا مرجع تقليد جهان تشيع است - افاضه فرموده:

فكل من لم يكن حنبليا فليس بمسلم.

هر کس در دنيا، حنبلي مذهب نباشد، مسلمان نيست.

تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص1187 - تاريخ الإسلام للذهبي، ج29، ص303 و ج33، ص58 - سير أعلام النبلاء للذهبي، ج17، ص625

الآن حنبلي‌ها در ميان آقايان اهل سنت، أقليت را دارند. يعني شايد در ميان اين چهار مذهب، کمتر از 10٪ آنها، حنبلي مذهب باشند و 90٪ آنها، شافعي و مالکي و حنفي مذهب هستند و ظاهرا احناف بيش از ديگران هستند. يعني 90٪ اهل سنت مسلمان نيستند.

از طرف ديگر، مؤلف کتاب شذرات الذهب در جلد 3، صفحه 259 نقل مي‌کند از ابو بکر مقري - از علماي بزرگ اهل سنت - که مي‌گويد:

قد کفر ابو بکر المقري جميع الحنابلة.

ابوبکر مقري گفته است که تمام حنبلي‌ها کافر هستند.

جالب اين که آقاي ابن اثير و ابن جوزي نقل مي‌کنند از ابو القاسم بکري - از علماي بزرگ مغرب و اشعري مذهب - که:

روزي در مدرسه نظاميه بر بالاي منبر رفت و اين آيه را خواند:

وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَ لَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا                                                          (سوره بقره/آيه102)

سليمان، کافر نشد و شياطين، کافر شدند.

و برگشت گفت:

و الله ما کفر احمد و لکن اصحابه کفروا.

احمد، کافر نشد، ولي اصحابش کافر شدند.

الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج10، ص124 - المنتظم لإبن الجوزي، ج9، ص4 (از نرم‌افزار مکتبة الشاملة)

يکي از بزرگان معاصر اهل سنت در کتابي به نام الفکر السامي، جلد 2، صفحه 38 مي‌نويسد:

در منطقه شامات - مخصوصا طرابلس - در اختلافي که بين شافعي‌ها و حنفي‌ها افتاد، تعدادي آمدند پيش رئيس علماء و گفتند:

اين مساجد را بين ما و حنفي‌ها تقسيم کنيد. ايشان گفت: چرا؟ مگر شما شافعي‌ها با حنفي‌ها نمي‌توانيد در يک مسجد نماز بخوانيد؟ گفت:

فإن فلانا من فقهائهم يعدنا کأهل الذمة.

يکي از فقهاي حنفي، فتوا داده که تمام شافعي‌ها جزء اهل کتاب و به منزله يهود و نصارا هستند.

آقاي ابن عساکر در کتاب تبيين کذب المفتري، ص310 مي‌گويد:

شافعي‌ها، حنبلي‌ها را تکفير کردند.

يا اشاعره گفتند:

هر کس اشعري مذهب نيست و معتزلي و ماتريدي و ... است، همه کافر هستند.

شرح اللمع لأبو إسحاق الشيرازي، ج1، ص111

ما، در بخش آقاي ابو حنيفه، تعابير خيلي تند و دور از ادبي که نسبت به ابو حنيفه داشتند را براي عزيزان نقل کرديم.

آقاي طبري - از مورخان بنام اهل سنت که آقاي ذهبي او را خرّيط فنّ و معتمد در علم تاريخ و تفسير مي‌داند و حتي مي‌گويد که در تفسير، کتابي همانند کتاب او نوشته نشده است - را حضرات حنبلي‌ها، آنچنان در فشار قرار دادند و بايکوت کردند که در خانه‌اش زنداني کردند و داستان مفصّلي دارد. ابن خزيمه مي‌گويد:

و ما أعلم على أديم الأرض أعلم من محمد بن جرير و لقد ظلمته الحنابلة.

من در روي کره زمين، عالم‌تر از ابن جرير سراغ ندارم و ...

العبر في خبر من غبر للذهبي، ج2، ص146 - النهج الأحمد لمجير الدين عليمي، ج1، ص38 - تاريخ بغداد للخطيب بغدادي، ج2، ص161 -  تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج52، ص196 - تذكرة الحفاظ للذهبي، ج2، ص712 - لسان الميزان لإبن حجر، ج5، ص102 - البداية و النهاية لإبن كثير، ج11، ص166

حتي وقتي ابن جرير طبري از دنيا رفت، حنبلي‌ها نگذاشتند جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند و او را در خانه‌اش دفن کردند.

ابن کثير دمشقي نقل مي‌کند از يکي از بزرگان احناف به نام محمد بن موسي بن عبد الله حنفي که گفت:

لو كانت لي الولاية لاخذت من أصحاب الشافعي الجزية.

اگر من قدرت داشتم، از تمام شافعي‌ها، جزيه مي‌گرفتم. چون اينها همانند اهل کتاب و يهود و نصارا هستند.

البداية و النهاية، ج12، ص187 - لسان الميزان لابن حجر، ج5، ص402 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج56، ص76 - معجم البلدان للحموي، ج1، ص476

از طرف ديگر يكي از فقهاي شافعي به نام أبو حامد محمد بن محمد البروي مي‌گويد:

لو كان لي أمر لوضعت على الحنابلة الجزية.

اگر من قدرت داشتم، بر تمام حنبلي‌ها، جزيه قرار مي‌دادم.

العبر في خبر من غبر للذهبي، ج3، ص52 - شذرات الذهب، ج4، ص224

در کتاب‌هاي آقايان اهل سنت مانند البحر الرائق ابن نجيم مصري مي‌گويد:

لا ينبغي للحنفي أن يزوج بنته من رجل شفعوي المذهب.

حنفي‌ها حق ندارند دختر خود را به مردي از شافعي‌ها بدهند ولي مي‌توانند دختر از آنها بگيرند.

البحر الرائق لإبن نُجيم المصري، ج2، ص80

در کتاب ما لا يجوز الخلاف آقاي عبد الجليل عيسي، صفحه 65 مي‌گويد:

از يک فقيه حنفي سوال کردند:

هل يجوز لحنفي أن يتزوج شافعية؟ فقال: لا و ذلك لاننا نشك في إيمانها، لأن الشافعي يجوز أن يقول أحد: أنا مؤمن إن شاء الله. في حين يأتي فقيه حنفي آخر يزيد الطين بلة فحين سئل: هل يجوز لحنفي أن يتزوج شافعية؟ قال: نعم، قياسا على اليهودية و النصرانية.

آيا يک حنفي مي‌تواند دختر از شافعي بگيرد؟ گفت: خير، چون ما در ايمان شافعي‌ها شک داريم و آنها مي‌گويند که ما ان شاء الله مؤمن هستيم. فقيه ديگري آمد و سوال کردند: آيا يک حنفي مي‌تواند دختر از شافعي بگيرد؟ گفت: بله، مگر ما از يهودي و نصراني نمي‌توانيم دختر بگيريم. شافعي هم، همسطح آنهاست.

اين نکات را اهل سنت در معتبرترين کتاب‌هاي خود نقل کرده‌اند که اگر بزرگان ما يکي از آنها را نسبت به عزيزان اهل سنت نقل کنند، هفت آسمان را بر سر بزرگان ما خراب مي‌کنند. نه تنها فتواي قتل صادر مي‌کنند، حتي شيعه را از کره زمين تبعيد مي‌کنند. ولي در طول تاريخ، اين قضايا در ميان خودشان بوده است و به تعبير محمد رشيد رضا:

دشمنان تلاش مي‌کنند با اين کارها، اختلاف ميان مسلمانان را بيشتر کنند و آتش فتنه را شعله‌ور کنند تا خودشان بتوانند به آمال و اهداف شوم‌شان برسند.

* * * * * * *

سوالات بينندگان

سوال:

آيا زيارت عاشوراء در روايات اهل سنت هم هست يا خير؟

جواب:

خير، آنها با اساس زيارت عاشوراء مخالف هستند و يکي از مواردي که آنها معمولا خيلي زياد به شيعه خرده مي‌گيرند، قضيه زيارت عاشوراء است.

* * * * * * *

سوال:

وهابيت مي‌گويند که ما کافر هستيم. من خودم قبلا با مولوي عبد الحميد در زاهدان صحبتي داشتم كه او مي‌گفت:

شما لا إله إلا الله مي‌گوييد و شيعه هستيد، ولي چون خلفاء را قبول نداريد، مرتد هستيد.

اينکه لا إله إلا الله، حصن حصين است و در روايت سلسلة الذهب از امام رضا (عليه السلام) هست، آيا اهل سنت اين را قبول دارند يا خير؟

جواب:

از ايشان بعيد نيست. چون اين مسئله‌اي است که خود آقايان با اين که به ما خرده مي‌گيرند که اگر کسي امامت ائمه (عليهم السلام) را قبول نداشته باشد، کافر است، با اين که امامت ائمه (عليهم السلام) با نص قرآن و روايات متعدد مانند حديث ثقلين و حديث سفينه و حديث نجوم ثابت شده است، ولي اين ها فتوا مي‌دهند:

من أنکر خلافة أبي بکر فهو کافر.

شايد ان شاء الله در هفته بعد، اين را مفصّل نقل کنيم. اينها با اين که امامت را جزء اصول دين نمي‌دانند و جزء فروع دين مي‌دانند، منکر خلافت ابوبکر را کافر مي‌دانند.

فتاواي هنديه، ج2، ص263 - حاشيه رد المحتار لإبن عابدين، ج1، ص605

اينها بايد در مرتبه اول، اين جواب را به ما بدهند که حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) که:

ماتت و هي غضبان عن أبي بکر.

و غضبت علي أبي بکر.

فلم تکلمه حتي توفيت.

صحيح البخاري، ج5، ص82 - صحيح مسلم، ج5، ص154

حضرت زهراي مرضيه (سلام الله عليها) از ابوبکر غضبناک بود و تا آخرين لحظه هم با او سخن نگفت و او را هم به امامت قبول نکرد، آيا اين حضرات حاضرند نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اين جسارت را بکنند و بگويند او به خاطر انکار خلافت ابوبکر، کافر شد؟

همچنين بعضي از صحابه بودند که تا آخر عمر با ابوبکر بيعت نکردند.

* * * * * * *

سوال:

با توجه به مطالبي که شما مي‌فرماييد، چرا اهل سنت، مذهب شيعه را قبول نمي‌کنند؟ با اين که در کتاب‌هاي معتبر علماي اهل سنت، حقانيت شيعه و اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده است.

جواب:

ما اجباري نداريم. خود قرآن به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌گويد:

لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ                                                                          (سوره شعراء/آيه3)

پيامبر! براي اينکه افراد ايمان نمي‌آورند، تو خودت را هلاک مي‌کني.

فَإِنَّمَا عَلَيْكَ نحل/آيه82)

وظيفه تو، ابلاغ حقيقت است.

اين که آيا مؤمن مي‌شوند يا نمي‌شوند، بر خودشان است:

فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ                                                       (سوره کهف/آيه29)

هر کس مي‌خواهد مومن شود و هر کس مي‌خواهد کافر شود.

بحث ما اين نيست که بخواهيم علماي اهل سنت يا سني‌ها را شيعه کنيم، خير. هدف ما در اينجا، تبيين حقيقت است. حقائقي را که در طول تاريخ مخفي مانده و علماي اهل سنت آنها را بيان نکردند و امروز هم صلاح نمي‌بينند که بيان کنند، ما اين حقائق را از کتاب‌هاي خودشان بيان مي‌کنيم. هر کس خواست از اين سخنان ما پند بگيرد، گرفت و هر کس خواست ناراحت بشود:

من آنچه شرط بلاغ است با تو مي‌گويم               تو خواه از سخنم پند گير، خواه ملال

* * * * * * *

سوال:

پدر من آخوند و شيعه است و مادرم هم سني است. سوالاتي از پدرم مي‌پرسم و مي‌گويد که امامان، شيعه نيستند و همه‌شان تابع سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند. مي‌گفت: حضرت عمر، دختر حضرت علي (عليه السلام) را گرفته است، اگر اختلاف دارند، چگونه است؟

جواب:

بايد ديد که مرادشان از سني چيست؟ اگر مرادشان از سني، عمل به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، اين را تمام دنيا بداند که شيعه، چند قدم جلوتر از اهل سنت، به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل مي‌کند. ما اين را ثابت کرده و خواهيم کرد.

اخيرا به ما خبر دادند که در بعضي از استان‌هاي شرق کشور و در افغانستان، اطلاعيه داده‌اند و کتاب نوشته‌اند که حسيني قزويني سني شده است. گفتم:

اين نشان‌گر تلاش مذبوحانه اينهاست که مي‌خواهند ترور شخصيتي کنند يا شخصيت تراشي براي خودشان بکنند. اگر هدف‌شان اين است که ما به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل مي‌کنيم، بله. همانطوري که آقاي تيجاني در کتاب خود نوشته:

الشيعة هم اهل السنة.

شيعه، اهل سنت واقعي هستند.

شما کتاب‌هاي خود را با کتاب‌هاي شيعه مقايسه کنيد، پيامبري که توصيه به کتاب و اهل بيت (عليهم السلام) کرده است، شما چقدر از اهل بيت (عليهم السلام) و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) استفاده مي‌کنيد و شيعه چقدر؟ اگر هدف‌تان اين است که افرادي را درست ‌کنيد، مثلا کتاب‌هايي كه در مدينه نوشته‌اند به نام علامه عسگري (ره) و حضرت آيت الله سبحاني و با اين وضع براي خودشان شخصيت‌ تراشي مي‌کنند و شکست‌هاي جبران‌ ناپذيرشان را جبران مي‌کنند. اگر هدف‌شان اين است که فلاني مذهب خود را تغيير داده، اين را بدانند:

تمام قطرات خون من و تمام ذرات وجود من، مالامال از عشق به حضرت علي (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) است. اگر چنانچه قطعه قطعه شوم و ميليارد بار در آتش بسوزم و دوباره مرا زنده کنند، از عشق حضرت علي (عليه السلام) دست بر نمي‌دارم والله! علاقه دارم که در عشق حضرت علي (عليه السلام) قطعه قطعه شوم و در آتش بسوزم. اين عشق ماست و افتخار به اين داريم و اميدواريم خداوند اين عشق ما را مايه سعادت ما در دنيا و آخرت قرار بدهد.

* * * * * * *

سوال:

حاج آقاي قزويني در مورد حضرت ابوطالب (عليه السلام) فرموده بودند که ايشان طبق يک‌سري از احاديث از اوصياء هستند. سوال من اين است که قاعدتا، اوصياء بايد برگردند به آخرين پيامبر اولوا العزم و با اين توضيح، حضرت ابوطالب (عليه السلام) بايد از اوصياي حضرت مسيح (عليه السلام) باشند.

جواب:

آنچه که ما داريم، حضرت ابوطالب (عليه السلام) از اوصياي حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) هستند. ايشان بايد دقت کنند که اديان گذشته مانند دين حضرت مسيح (عليه السلام) و حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت ابراهيم (عليه السلام)، دين جهاني نبوده است و هر کدام در يک منطقه‌اي مسئول تبليغ دين خود بودند. آن دين جهاني، دين نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. حتي اگر ببينيد، در مکه، افرادي که يهودي باشند و تابع دين حضرت موسي (عليه السلام) باشند، در تاريخ، حتي يک مورد هم نداريم و همچنين از دين حضرت مسيح (عليه السلام).

* * * * * * *

سوال:

در زمان بعد از فوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، مي‌گو&
موضوعات مرتبط: پاسخ به شبهات ، پاسخ به چندشبه ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:پاسخ به چندشبه مهم,شبهات اهل سنت,استادحسینی قزوینی,, | 15:30 | نویسنده : محمد |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.